یادداشت هجدهم

ساخت وبلاگ
تو نزدیکی که ماهی ها به سمت خونه برگشتن به عشقت راه دریا رو بازم وارونه برگشتن تو این دنیا یه آدم هست که دنیاشو تو می بینه کسی که پای هفت سینت یه عمر سیب می چینه کنار سبزه و سکه کنار آب و آیینه  تموم لحظه های شب سکوتت هفتمین سینه تو هم درگیر تشویشی مثه حالی که من دارم برای دیدنت امشب تموم سال بیدارم یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 23 تاريخ : پنجشنبه 26 اسفند 1395 ساعت: 10:16

من و تو هر دو درگیر یه حس ایم همین حس عزیزه با تو بودن همین شوق تماشا کردن تو همین دل ضربه های هر شب من تو شکل ماه می مونی و مهتاب که مشق شب تماشای تو میشه به من که بی هوا نزدیک میشی هوا شکل نفس های تو میشه من اون گم کردتم که لحظه لحظه تمام راه پشت رد پاشی کسی از ما به هم نزدیک تر نیست مگه می تونی ا یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 17 تاريخ : پنجشنبه 26 اسفند 1395 ساعت: 10:16

امروز رو تو سکوت آغاز کردم.دخترک سحرخیز تو مهد دوستش مهمونه و رفته اونجا.دخترک غیر سحرخیز هم که خوابه.هوا عالیه ومن تو حیاط نشستم و داشتم فکر میکردم که وقتی مریضی و مشکل مهمی داری و درد داری تو بدنت صبح که چشماتو باز میکنی میگی خدایا چی میشد این درد با من نبود.خدایا اگه خوب بشم اگه سالم باشم بهتر و یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 24 اسفند 1395 ساعت: 7:17

1/دیروز از یه موضوعی غمگین بودم.یه لحظه از ته دل دعا کردم و سپردم به خودش.به شب نرسیده حال بدم رو خوب کرد.همه چیز از این رو به اون رو شد.خجالت میکشم ازت که با اینکه اینقدر ازت دورم بازم هوامو داری.ببخش که بعضی وقتا فراموش میکنم تو هستی و امید به غیر از تو دارم.ببخش که اینقدر ضعیف و فراموش کارم! ببخش که در مقابل بزرگی و مهربونی تو من هیچی نیستم! 2/این دو سه روز که همسر بیکاریشه صوبا تا ١٠ و نیم یازده خواب بودیم.دارم فک میکنم اگه همینجور پیش بریم تا دوهفته دیگه که ساعتا برن جلو وقتی پاشیم دیگه رسما ظهر شده! امروز روز تنبلی بود و چند ساعتی با هم بودیم و از هر دری گفتیم.بچه ها هم واسه خودشون بازی میکردن. آخرشم راضیش کردم پرده ها رو بکنه واسه شستن! کاری که فک نمیکردم انجام بده. چون ایشون تو این زمینه ها خیلی ریلاکسه و اصن به خودش زحمت نمیده! 3/از خونه تکونی تاحالا فقط رفتم سراغ کمد اسباب بازی و لباس بچه ها و مرتبشون کردم و یه نصف روز هم انباری که مثه بازار شام بود.برای باقی جاها هم عجله ای نیست.یعنی من فقط به کارای روزمره و همیشگی هم برسم هنر کردم. 4/احتمالا امسال همسر و بچه ها خرید عید نخو یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 23 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 9:04

دیشب انقد خسته بودم که سرم نرسیده به بالشت بیهوش شدم و از ده و نیم تا پنج و نیم صبح دیگه هیچی نفهمیدم.هیچی ها.تجربه خوبی بود.چون معمولا شب تا صبح دو سه باری بیدار میشم و دوباره میخوابم. امروز دوباره برگشتیم به زندگی عادی. کلی کار داشتم تا ظهر.آب هم چون دم عیده فشارش خیلی کم میشه صبح ها و نزدیک ظهر دیگه قطع شد کلا.ولی من خوش اخلاق بودم خوشبختانه و صبر کردم. از ساعت دو که همسر رفته سرکار چسبیدم به بخاری و افتادم تو گوشی و آهنگ.طبق معمول دختر همسایه اینجا تشریف دارن و بچه ها سرگرمن.البته خواهرم قراره بیاد بریم خونه مامانم. امروز یه وب جدید خوندم که حالمو بد کرد.میدونم همه چیز به اون قشنگی که ملت تو وبشون مینویسن نیست.میدونم همه مشکل دارن تو زندگیشون.میدونم چی حالم رو بد میکنه.ولی نمیدونم چ مرضی هست که بازم میخونمشون... #دلم گرفته. یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 25 تاريخ : چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت: 4:22

1/سلام.صبح اولین روز هفته تون بخیر وشادی.البته الان دیگه نزدیک ظهره.نمیدونم از کجا بنویسم.روزای شلوغی رو پشت سر گذاشتیم و آخر هفته خوبی هم داشتم شکر خدا.از امروز اگه بشه میخوام برم سراغ کارای خونه.نشون به اون نشون که اون لیستی که یکی دوهفته پیش نوشتم اصلا تیک نخورده و آخ هم نگفته. چیزی که این روزا زیاد میبینیم میگن که خانومای خونه دار که تنبلن راحتن بیکارن الافن! در حالی که اصلا اینجوری نیست و من خیلی وقتا وقت کم میارم و شبا با خستگی زیاد میخوابم.البته خانومای شاغل مخصوصا اگه بچه هم داشته باشن واقعا کار سختی دارن و فشار روشونه و خسته میشن حسابی.ولی بنظر من هرکسی یه راه و روشی رو انتخاب میکنه که فک میکنه براش بهتره و توش موفق تره.من با توجه به خصوصیات شخصی و روحیات خودم ترجیح دادم که بیرون کار نکنم چون میدونم برام سخته و اذیت میشم... 2/دیروز تو یه جمعی پانتومیم بازی میکردیم که دختر ۴/۵ ساله من کوچکترین عضو اون جمع بود. نوبتش که شد یه چیزای ساده و خنده داری اجرا کرد و همه تشویقش کردن .اینقد ذوق کرده بود که برای خودمم جالب بود.خیلی احساس خوبی داشت که تو جمع نقشش رو خوب اجرا کرده بود و تشو یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 18 اسفند 1395 ساعت: 4:22

عادت کردم کنکاش کنم تو ذهنم.در مورد همه چیز.برگردم و برگردم و برگردم .ببینم از کجا شروع شد.ببینم کجاش رو درست اومدم و کجاش رو اشتباه.ببینم چرا اینجوری شدم.توی این قضاوت ذهنم تا کجاها که نمیره!

از این ذهن آشفته خسته ام.

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 3:23

امروز صبح کارتشو گرفتم که با خواهرم بریم خریدای عید رو انجام بدم.نمیخوام همه کارامون بیفته روزای آخر و تو شلوغی ها.فردا تولد همسر هست.میخوام اگه بشه امروز کیک و هدیه و شمع و این چیزا رو هم بگیرم .دوتا کادو هم برای دخترا.آخه عاشق جشن تولد و کادو هستن.دلشوره دارم.دلیلش رو نمیفهمم.امیدوارم همه چیز خوب پیش بره.

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 3:23

این متن رو بخونید:(بهترین زمان صرف شام ساعت ۶ بعد ازظهر یا ساعت ۷ می‌باشد. چرا که برنامه گوارش نهایتاً تا ساعت ۱۰ شب به اتمام برسد. زیرا از آنجایی که هضم غذا مستلزم افزایش سوخت وساز بدن می‌شود، خواب را مختل می‌کند. ضمن اینکه ساعت خواب در شب بستگی به فعالیت‌های روزانه دارد. حدود ساعت ۱۰شب بهترین زمان برای خواب است. اگر خوابیدن را در این زمان به تعویق بیاندازید، خود را از یک استراحت خوب که موجب ترشح هورمون‌ها و جذب مواد مغذی خوب، محروم کرده‌اید. با برهم زدن این چرخه، صبح موقع بیداری، احساس خستگی و کسالت می‌کنید. چرخه خواب را دست کم نگیرید. خواب می‌تواند منبع مهم انرژی و تعادل وزن باشد. نکته مهم دیگری که به همین اندازه اهمیت دارد، زمان بیدار شدن در طلوع خورشید حدود ساعت ۶ صبح است. اگر در این زمان بیدار شوید، ذهن و جسم شما تحت تأثیر احساساتی از قبیل سبکی، چالاکی، گوش به زنگی، شور و اشتیاق، شادابی و نشاط است. این زمان بهترین زمان رفتن به استقبال روز است. ) خیلی دلم میخواد ساعت خوابیدن وبیدار شدنم رو تغییر بدم و سحر خیز باشم.خیلی ها.هرشب که بد میخوابم و خوابم کمه تو طول روز کسل هستم.اگه شبا یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 23 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 3:23

بازم یه عصر زمستونی که از قضا زیاد هم شبیه زمستون ها نیست.بیشتر مثل عصرای پاییزیه.از این نظر که هوا زیاد سرد نیست.برف نمیاد.افتاب بی رمقه و کمی هم دلگیره.اهل منزل خوابن و من بیدار.سکوت هست و سکوت هست و سکوت.فرصتی پیدا شده که تنها باشم و تو خودم.امروز صبح رو با فیلم فروشنده شروع کردم.دیروز خونه مامانم تو جمع دیدمش و کلی سوال تو ذهنم بود.امروز صبح زود که همسر رفت سرکار باز نشستم و تنهایی دیدمش.بعد یه فیلم دیگه تا بچه ها بیدارشدن.امروز همه کارها انجام شد .همه جا تمیز شد و بچه ها حمام کردن.تمیزی حالم رو خوب میکنه.همسر که از سرکار اومد بارکد رو گذاشتم ببینیم که ایشون همون اولاش خوابش برد! دراز کشیدم و پاهامو چسبوندم به بخاری.فکرای زیادی تو سرم پیچ میخورن.گاهی هم تاب و گاهی سرسره بازی میکنن...هوا تاریک شده و من همچنان نمیدونم چرا دارم این چیزا رو اینجا می نویسم! +میخونمتون ولی خاموش.میدونم که کار خوبی نیست.چ کنم که حسش نیست... یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 25 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 3:23

وای امان از بی خوابی.امان از وقتی که هی این پهلو اون پهلو میشی هی میچرخی هی خمیازه میکشی ولی خواب از سرت پریده! دیگه کلافه شدم و گوشیمو روشن کردم.با اینکه فردا کلی کار دارم. فیلم دختر رو دیدیم.موقع دیدنش همش یاد دوست وبلاگیم بودم که در مورد این فیلم گفته بود.اون جاییش که دختره با دوستاش تو دوتا ماشین تو خیابون با صدای اهنگ یگانه جیغ میکشیدن و ویراژ میدادن رو دوست داشتم.دارم فک میکنم نسل ما و نسل بعد از ما چ آدمای غمگینی هستیم.شادی مون خیلی کمه.خنده مون و کارای هیجان انگیز مون کمه.زندگی هامون سخت شده.نسل قبل از ما هیچی نداشتن و همدیگه رو داشتن و شادتر بودن.ولی ما ظاهرا همه چیز داریم و همدیگه رو نداریم.و همش در حال نالیدن از شرایط و روزگارمون هستیم.واسه همینه که مردم ما از هر موضوعی ولو پر درد هم جوک میسازن و بهش میخندن.ما دنبال مسکن برای درد هامون هستیم و این مسکن شادی و خنده و داشتن روحیه خوب و اعتماد بنفسه.چیزی که هیچکس به فکرش نیست.از بالا بالاها بگیر تا اون پایین و مردم عادی.هیچکس به فکر این انرژی و استعدادی نیست که تو کارهای بیهوده و مسخره داره هدر میره.فیلم طنز درست و حسابی نداریم یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 21 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 3:23

سلام.

روزهای شلوغی رو پشت سر گذاشتم.

سر فرصت میام مینویسم و بهتون سر میزنم...

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 3:23

زن خوب، زن بی خیال است! سال های اخیر یکی از مهم ترین تمرین های من در زندگی تمرین بی خیال بودن است. وقتی توی لیست خرید نوشته ام سیر و همسرم به جای یک بوته سیر با یک کیلو سیر برمی گردد، زن غرغروی درونم میخواهد سر خودش را بکوبد به دیوار که آخر بعد چندسال زندگی هنوز نمی داند سیر را بوته ای می خرند نه کیلویی! یکبار من اندازه ننوشتم... اما قبل از اینکه دهانش به غرغر باز شود زن بی خیال درونم لبخند می زند و می گوید: بی خیال! بیا فکر کنیم حالا این همه سیر رو چیکارش کنیم؟ و نتیجه اش می شود یک شیشه پودرسیر خانگی خوش عطر. غز نمی زنم، الکی اوقات تلخی نمیکنم ولی از دفعه بعد سعی میکنم یادم نرود که اندازه هرچیز را بنویسم حتی اگر خیلی واضح باشد.  وقتی از مهمانی برگشته ایم و تا پایمان به کوچه میرسد زن غرغرویی که تمام مدت مهمانی خودش را به خاطر فلان رفتار یا حرف شوهرش خورده می آید دهان باز کند و شکایت کند و تذکر دهد... زن بی خیال درونم سریع دستش را میگیرد که ولش کن! حالا که گذشت! کی یادش می مونه؟ ماهو نگاه کن که چه قشنگه امشب... وقتی از حرف مادرشوهرم ناراحت شده ام و زن غرغروی درونم آماده است که به محض بر یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 3:23

دیشب به دلایلی چندبار خوابیدم و بیدار شدم و بیخواب شدم.دیدین بعضی آخرشب ها همه ی مشکلات حتی کوچیکاش هم غول میشن واسه آدم.کلی تو ذهنم دعوا و گله و شکایت کردم با همسر که خواب خواب بود.خیلی مسخره بود.انگار که رسیده باشی به آخر خط.تا نزدیکای چهار بیدار بودم.قسمت جالب و خوب ماجرا اینه که صبحش که بیدار میشم حالم خوبه وکلی راه حل به ذهنم میرسه برای مشکلاتی که دیشب لاینحل بودن... زندگی در جریانه همچنان.با همون فراز و فرود ها.یه روزایی خوبم و شادم و پر از انرژی.و یه وقتایی هم غمگین و بی حوصله! بعضی کارای این روزهام رو می نویسم که بعدا یادم نره: 1/دخترک کوچیک برنامه ش اینه بیشتر شبا.همسر و بزرگه زودتر میخوابن و منو ایشون بیداریم تو تاریکی.طبق روال گذشته دستمو دراز میکنم و سرش رو میذاره رو بازوم.و صورتش رو میچسبونه به صورتم.به حدی که اگه من خسته بشم و بچرخم اونم پا میشه میاد اونطرف من میخوابه! میگه مامان میشه چایی شیرین(!) بخوریم؟میگم نع.همه جا تاریکه الان.نمیشه.بعد قصه میخونم و بعدش نوبت امار گیری از بچه های فامیله.مامان فلانی خوابه؟ _بعله خوابه.فلانی چی اونم خوابه؟ _بله اونم خوابه و ... آخر کار یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 3:23

دیشب بچه ها زود خوابیدن و فرصتی شد با اقای میم صحبت کنیم.برنامه هاشو توضیح داد و گفت که میخواد چیکار کنه تو کاری که الان چندوقته درگیرشه.درامد های یکی دوماه اینده و هزینه ها رو براورد کرد و منم چند موردی به لیست هزینه ها اضافه کردم.در مورد چیزایی که تو ذهنم بود و اذیتم میکرد صحبت کردیم و بهتر شدم.تو یه مورد هم به نتیجه نرسیدیم که فک کنم باید بی خیالش بشم... برخلاف اون اوایل الان اصلا دوس ندارم وارد مسایل اقتصادی ودرامدی خانواده بشم. بهش میگم کاش اصلا این چیزا رو به من نگی و خودت مدیریت کنی همه چیز رو. دلم بعضی چیزا رو میخواد که الان شرایطش نیست.تصمیم هایی دارم که پول لازمن.برای بچه ها میخوام یه کارایی بکنم.ولی خوب الان باید به کارای واجب تر برسیم.از صمیم قلب آرزو میکنم یه روزی برسه که دیگه دغدغه این ""چرک کف دست"" رو نداشته باشیم... بابام فردا یه عمل جراحی چشم دارن.زیاد سخت نیست.ولی بابای مظلوم و کم حرف من که خیلی کم احساساتش رو بروز میده به مامانم گفته چند روزه که دلم آشوبه و حال خوبی ندارم و مارو هم نگران کرده با این حرف.انشاالله که فردا همه چیز به خیر و خوشی پیش بره... یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 19 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 3:23

عمل بابا خوب بود.خیلی معطلی داشت.خسته ام خیلی.هم روحی هم جسمی.فردا برمیگردیم.امشب از همسر دورم.دلتنگش بودم.زنگ زد با همه صحبت کرد و احوال پرسی کرد.بهتر شدم.

یه تصمیم اشتباه گرفتم.بعد همش خودمو سرزنش کردم.همش به خودم گفتم آخه چقد تو خنگی.چقد تو بی فکری.بعدش دیدم فایده نداره.حالا تصمیم گرفتم دست از محاکمه بردارم و از همین شرایط نه چندان دلخواه هم لذت ببرم.

یادداشت هجدهم...
ما را در سایت یادداشت هجدهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2mmnnppe بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 10 اسفند 1395 ساعت: 3:23